اهدای عضو مجید محمدی ایثارگر 58 ساله زنجانی
وقتی مرد 58ساله اهل خدابنده زنجان که در اثر خونریزی مغزی در یکی از بیمارستانهای زنجان مرگ مغزی شد، خانوادهاش بزرگترین تصمیم زندگیشان را گرفتند و با رضایت آنها، اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شد.
وقتی مرد 58ساله اهل خدابنده زنجان که در اثر خونریزی مغزی در یکی از بیمارستانهای زنجان مرگ مغزی شد، خانوادهاش بزرگترین تصمیم زندگیشان را گرفتند و با رضایت آنها، اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شد.
شامگاه 30اردیبهشت، مردی 58ساله به نام مجید بهخاطر بالا رفتن فشارخونش به بیمارستانی در شهرستان خدابنده در استان زنجان منتقل شد.
معاینات پزشکان اما نشان میداد که او بر اثر فشار خون بالا دچار خونریزی مغزی شده و در این شرایط تلاش برای نجات جانش آغاز شد. این تلاشها تا چند روز ادامه داشت تا اینکه پزشکان اعلام کردند که مرد میانسال دچار مرگ مغزی شده و این یعنی، امیدی به بازگشت او به زندگی نیست. محسن محمدی، پسر این مرد میگوید: وقتی پدرم را به بیمارستان منتقل کردیم، منتظر بودیم بعد از معاینه مرخص شود، اما پزشکان گفتند که حالش اصلا خوب نیست؛ حتی گفتند که باید او را به بیمارستان دیگری در زنجان ببریم و در آنجا پدرم تحت عمل جراحی قرار گرفت، اما عمل موفقیتآمیز نبود و وی به کما رفت و در نهایت مرگ مغزی شد. بعد از اینکه از وضعیت پدرم مطلع شدیم و پزشکان اعلام کردند که دیگر او بر نمیگردد، گفتند که 2 راه پیش رو داریم؛ اینکه او را به خاک بسپاریم یا اینکه جان چند نفر دیگر را به واسطه اهدای اعضای بدنش نجات دهیم. وی میافزاید: من با مادرم تماس گرفتم و ماجرا را برای او تعریف کردم. مادر موافق اهدای عضو و معتقد بود از آنجا که پدرم 8سال در جبهه جنگیده و جانش را برای کشورش به خطر انداخته بود حتما خودش نیز به این کار راضی است. محمدی ادامه میدهد: پدرم راننده خودروی سنگین بود و چند سال پیش که دچار مشکل قلبی شد، شغلش را تغییر داد؛ برای همین به همراه برادرم یک شرکت خدماتی راهاندازی کرد و همواره به فکر حل مشکلات مردم بود. پدرم از جمله افراد خیری بود که به مردم کمک میکرد و ما مطمئن بودیم که چنین شخصیتی کاملا به اهدای اعضای بدنش رضایت دارد. بدینترتیب مادر، من، بردارها و خواهرم به این نتیجه رسیدیم که اعضای بدنش را اهدا کنیم. وی میگوید: یک هفته قبل از مرگ پدر، وقتی سر مزار عمویم رفته بودیم، به ما گفت که من را کنار برادرم دفن کنید. انگار میدانست که قرار است پر بکشد؛ حتی توصیههایی هم به من و خواهر و برادرهایم کرد، عکس جدیدی نیز انداخته و به ما گفته بود که برای چاپ اعلامیهاش از آن عکس استفاده کنیم. ما از این حرفها بسیار ناراحت میشدیم و اکنون که به آن زمان فکر میکنیم باورمان نمیشود که دیدارهای آخرمان با پدر بوده است. وی میگوید: قبل از اینکه پدرم جراحی شود، پزشک معالجش گفت ، اگراوعمل شود و زنده بماند، زندگی نباتی خواهد داشت. به نظر ما خدا پدرم را خیلی دوست داشته است که عذاب نکشید و مرگ آرامی داشت. ضمن اینکه قرنیه چشمها، کلیهها و کبدش جان چند نفر را نجات داد.
ارسال نظر