امید
بیهوده نزیستهام...
اگر بتوانم
بر لب های کسی لبخند بکارم
دلی را از شکستن باز دارم
از رنج کسی بکاهم
درد کشیدنش را مرهمی باشم
اگر بتوانم
فانوس غمکدهی کسی باشم
اشک چشمی را بخشکانم
نفسی به جان بینفسی باشم
بیهوده نزیستهام
بیهوده نزیستهام…
- نویسنده: سوفیا جمالی صوفی
ارسال به دوستان