تولدت مبارک
اینجا کسی هست که هر روز قربان قد و بالایت میرود...
تولدت مبارک شیرینترین تکرار زندگیم
دردت به جان بیقرار و پر گریهام
اینجا کسی هست که هر روز قربان قد و بالایت میرود...
کسی که زخمهایش را با بوسههای تو مرهم گذاشته است.
هیچ خداحافظیای، فراق بین من و تو نیست چون تو همیشه با منی، من بیقرار در گذر از هر کوچه، تو را جستجو میکنم
از تند بادی که رفت، موی آشفتهای مانده است و دل پریشانی...
تنم هر روز بهانه آغوشت را میگیرد و از این داغتر جهنمی نیست.
بیخداحافظی ترکم کردی و نمیدانی چه درد بدی است پیر شدن در خم کوچههای انتظار...
سجاد جانم نگران من و دخترت نباش، ما روزهای سختمان رو بدون یاری آدمها پشت سر گذاشتهایم...
ما خودمان با دستهای خودمان، دیوارهای سرد و سنگین مقابلمان را شکافتیم و به روزنه امید رسیدیم.
ما روزهای سخت را یک تنه حریف شدیم...
یک تنه جنگیدیم، یک تنه درد کشیدیم و درد از ما آدم دیگری ساخت، دیگران اما، هیچگاه نفهمیدند، چرا این آدم، از یک جایی به بعد سکوت کرد و شبیه به قبل نشد...
میدانم که آرزویت خوشبختی دخترت بوده است.
برایش دعا کن
- نویسنده: سهیلا حسن پور
ارسال به دوستان