• تاریخ انتشار : 1403/09/29 - 12:39
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 5
  • زمان مطالعه : 1 دقیقه

تولدی دوباره

برای عزیزترین عمه دنیا...

عزیزترینم غم دوریت اونقدر سخت و نفس گیره که با هیچ چیزی مرهم نمیشه
از حال این روزامون بخوام برات بگم اینجوریه که هر کسی داره خودشو با چیزی سرگرم میکنه که ذره‌ای از غم دوریتو کم کنه
ولی یه قسمتی از قلب همه ما همیشه به یادت میسوزه
یه روزایی اونقد غمگین و دلتنگیم که با هیچ چیزی آروم نمی‌شیم حتی اشک ریختن
هیچ چیزی از تو رو از یاد نبردیم
بوی عطر تنت 
لبخند قشنگت 
مهربونی بیش از حدت
حس و گرمایه وجودت
صبوری و دلسوزی بی‌انتهات
آخرین دیدارمون از تلخ ترین اتفاقا بود 
وقتی تو رو تخت خوابیده بودی و فقط دستگاه‌ها بودن که کمکت می‌کردن قلبت بتپه 
گرمای دستت که بی‌حرکت روی تخت افتاده بود هنوزم دستامو گرم نگه میداره
اون صورت مثل ماهت هنوزم جلوی چشامه
ولی من امید داشتم 
به معجزه امید داشتم 
خیال داشتم تو برمی‌گردی پیشمون 
حتی ذره‌ای باور نمیکردم که قراره بری و هیچ‌ وقت دیگه نباشی 
که دیگه قرار نیست صداتو بشنویم
دیگه قرار نیست ببوسمت
قرار نیست کنارت از ته دل بخندم
ولی دست کم دلخوشیم به اینکه پرواز تو تولدی شد برای آدمایه دیگه
به اینکه دوباره متولد شدی و زندگی بخشیدی  
نور امید و تو خونه‌های دیگه‌ای روشن کردی 
شاید سایه پر مهر پدری یا شور و اشتیاق کودکی یا حتی زندگی و امید به عاشقی
خودت رفتی و یادت همیشه بین ما می‌مونه 
رفتی ولی اسمت تو دفتر انسانیت حک میشه
آروم و آسوده بخواب
همیشه عزیز بودی 
عزیز هستی
و عزیز می‌مونی
 
برای عزیزترین عمه دنیا....
 
  • زهرا مدانلو جویباری
  • گروه خبری : دلنوشته
  • کد خبر : 287745
کلمات کلیدی
متن مورد نظر خود را جستجو کنید
متن مورد نظر خود را جستجو کنید
تنظیمات پس زمینه